نسل کشی در خاورمیانه
شاید از رقم واقعی قرابانیان جنگ های نوین غرب درخاورمیانه هیچ گاه مطلع نشویم ، اما این رقم باید چهار میلیون نفر یا بیشتر باشد . از آنجا که اکثریت این کشته شدگان عرب تبار و عمدتا مسلمان بود ه اند ، چه وقت متهم کردن ایالات متحده و متحدانش به نسل کشی کار منصفانه خواهد بود؟
درگزارشی که «پزشکان درخدمت مسوولیت اجتماعی» درماه مارس منتشر کرده، تعداد کشته شدگان در جنگ عراق حدود یک میلیون و 300 هزار نفر و شاید بالغ بر دو میلیون نفر برآورد شده است. با این حال شمار کشته شدگان در جنگ های خاورمیانه ای می تواند بسیار بیشتر از این باشد.
در ماه آوریل روزنامه نگارمحقق «نافذ احمد» چنین گفت که اگر فقط کسانی را که در جنگ های عراق و افغانستان جانشان را از دست داده اند، لحاظ نکنیم ، بلکه تمامی قربانیان تحریم های تحمیل شده علیه عراق را در نظر بگیریم، طبق آمار و ارقام سازمان ملل شمار واقعی کشته شدگان به حدود چهار میلیون نفر بالغ می شود که نیمی از آنها را کودکان تشکیل می دهند.
اصطلاح «نسل کشی» تا پیش از سال 1943 وجود نداشت. در این سال بود که یک وکیل لهستانی به نامه «رافئل لمکین» این واژه را برای نخستین بار به کاربرد. «لمیکن» این کلمه را ترکیب ریشه یونانی «جنو» که به معنای مردم یا قبیله است و «ساید» که در زبان لاتین به معنای کشتن است، ابداع کرد دادگاه های نورنبرگ که در آنها افسران ارشد نازی به خاطر جنایاتشان علیه بشریت مورد محاکمه قرار گرفتند و در سال 1945 آغاز شد، حول ایده لمکین از نسل کشی شکل گرفته بودند.
تا سال بعد از آن این کلمه وارد حوزه حقوق بین الملل شد و بر اساس تعریف «اتحاد برای خاتمه دادن به نسل کشی»: «در سال 1946 مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای را به تصویب رساند که تاکید می کرد بر اساس قانون بین الملل، نسل کشی یک جنایت محسوب می شود ولی تعریفی قانونی را از این جنایت ارایه نکرد». با حمایت نمایندگان آمریکا، لمکین اولین پیش نویس معاهده جلوگیری و مجازات از نسل کشی را به سازمان ملل ارائه داد.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نشست سال 1948 خود این پیش نویس را پذیرفت، هرچند سه سال دیگر زمان لازم بود تا به تعداد لازم کشورها آن را به امضا برسانند.براساس این معاهده نسل کشی چنین تعریف می شود: «هریک از اعمال زیر که تعمدا برای نابودی کل یا بخشی از یک گروه ملی، نژادی یا مذهبی صورت گیرد، اقداماتی نظیر: کشتن اعضای یک گروه ؛ عاملیت واردآمدن آسیب های جسمی و روانی به یک گروه؛ تحمیل عامدانه شرایطی برای زندگی یک گروه که به نابودی فیزیکی کل یا بخشی از آن گروه منجر شود؛ تحمیل تمهیداتی به منظور ممانعت از زاد و ولد در درون یک گروه؛ دور کردن به عنف کودکان یک گروه و سپردن آنها به گروهی دیگر».
براساس این معاهده نسل کشی صرفا به عنوان یک عمل عامدانه با هدف کشتن تعریف نشده است، بلکه می تواند شامل طیف وسیعی از دیگر اقدامات زیانبار نیز شود. از جمله تحملی عامدانه مشقاتی در روند زندگی کردن یک گروه از دریافت منابعی که برای بقای جسمانی چهار میلیون به آنها نیاز دارد. مثل آب آشامیدنی، غذا و پوشاک، سر پناه یا خدمات پزشکی. اعمال شیوه هایی که منافی تداوم حیات یک گروه باشد از طریق به آتش کشیدن محصولات کشاورزی، محاصره ملزومات خوراکی، نگهداری افراد در ارودگاه ها، جا به جایی اجباری یا راندن مردم به بیابان ها.
این اقدامات می تواند شامل عقیم سازی اجباری، سقط جنین اجباری، ممانعت از ازدواج یا دور کردن کودکان از خانواده هایشان نیز باشد.
در سال 2008 سازمان ملل این تعریف را تعمیم داد و این موضوع نیز به رسمیت شناخت که«تجاوز و دیگر اشکال خشونت جنسی می تواند در شمول جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت یا یک جزء متشکله از نسل کشی قرار گیرد.»
نسل کشی در خاورمیانه
یکی از عبارات کلیدی در این معاهده، جمله«اقداماتی که با نیت نابود کردن صورت می گیرد است».
اگرچه واقعیت ها تایید کننده میزان گسترده مرگ و میر در میان نفوس عرب و مسلمان است با این حال اثبات این نکته دشوار است که این اقدامات با نیت عامدانه نابود کردن یک گروه ملی، نژادی یا مذهبی صورت گرفته اند.
نویسندگان این معاهده هشدار می دهند که معدودی از کسانی که که مرتکب نسل کشی می شوند همچون نازی ها در اشاره کردن به سیاست هایشان در نوشته هایشان بسیار بی پروا و گستاخند. با این حال همانطور که سازمان دیده بان نسل کشی در سال 2002 اشاره کرده است نیت را می توان مستقیما بر اساس اظهارات یا دستورهای صادره شده ثابت کرد اما این ادعا را غالبا باید از یک الگوی اقدامات هماهنگ شده نظام مند استخراج کرد.
پس از حملات یازدهم سپتامبر پرزیدنت جورج بوش واژگانی عجیب و مجادله برانگیز را در یکی از اولین سخنرانی هایش به کار گرفته. او با اشاره به کشمکش های تاریخی- مذهبی هشداری داد که پترو والدمن هیو پاب از نویسندگان وال استریت ژورنانل آن را چنین گزارش کردند:
«پرزیدنت بوش قول داد تا جهان را از شر افراد خبیث برهاند.» وی سپس ادامه داد: «این یک جنگ صلیبی است این جنگ با تروریسم است، جنگی که مدتی طول خواهد کشید.» جنگ صلیبی ؟ این کلمه را با چنین کاربرد صریحی به اعزام جنگجویان مسیحی برای تصرف سرزمین مقدس ازدست مسلمانان در یک قرن پیش تر اشاره دارد. اما در بخش اعظم جهان اسلام که در تاریخ و مذهب در اشکال مختلف چنان بازندگی روزمره مسلمان درهم آمیخته است که برای اکثر آمریکاییان غیر قابل فهم است، این کلمه معنای دیگری نیز دارد یک تهاجم فرهنگی و اقتصادی که مسلمانان بیم آن دارند هدف از آن به انقیاد درآوردن آنها و هتک حرمت اسلام باشد.
در جنگ هایی که به دنبال این اظهارات در عراق و افغانستان به راه افتاد، آمریکا نه تنها میلیون ها نفر را کشت، بلکه به شکلی نظام مند، زیرساخت های لازم برای برخورداری از زندگی سالم و همراه با رفاه را در این کشورها نابود کرد. سپس در دوران فعالیت های بازسازی، به جای آنکه این اقدامات را در راستای منافع مردم کشورهای اشغالی به کارگیرد، از آنها به عنوان فرصت هایی برای سود بردن استفاده کرد.
برای اثبات این الگوی رفتاری نسل کشانه، شواهد فراوانی از شکنجه و شایعات همیشگی حاکی از تهاجمات جنسی و مرگ در منطقه و پس از آن پشتیبانی از ظهور دولت خود خوانده اسلامی عراق و سوریه ( داعش) از طریق مسلح کردن گروه های شورشی در تمام طرف های این کشمکش وجود دارد.
بعد از یازدهم سپتامبر آمریکا یک «جنگ تا ترور» جهانی را اعلام کرد که هدف آن تضمین ایجاد چرخه ای بی پایان از بی ثباتی و جنگ در خاورمیانه بود. اکثریت قاطعی از قربانیان این جنگ ها و همچنین اعضای گروه داعش مسلمانند. اگرچه تروریست های افراطی با دامن زدن به تنش ها در نتیجه حملات خود غرب به وجود آمدند، هم اکنون برخی از آمریکاییان دیگر بار زبان مجادله برانگیز بوش را در اشاره به جنگ های مذهبی به کار گرفته اند و خواهان آن می شوند، مسلمانان را در اردوگاه ها سکنی دهند یا حتی علنا خواستار نسل کشی آنها می شوند.
* از: کیت اوکانل
* مترجم: محمود سبزواری
*منبع: هفته نامه خبری- تحلیلی مثلث،شماره288، 3 آبان
1394